مارالمارال، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

* مارال فرفری *

اولین شاهکار مارال

سلام عزیز مامان .اومدم زودی میخوام برم اخه بابا حسن گفته اگه نیای بخوابی اینترنتو قطع میکنه .فقط به خاطر این شاهکار قشنگت اومدم که خیلی باحال بود .چند روز پیش شما داشتی نقاشی میکشیدی و مثل من که میگم چشم چشم ٢ ابرو .شماهم داشتی تکرار میکردی که اومدم دیدم این نقاشی زیبا رو کشیدی .خیلی خوشحال شدم به خدا خوشحالم که تو نقاشی هم استعداد دادی و حداقل به من نرفتی خیلی دوست دارم بوس بوس بوس هوارتاااااااااااااااااااا   ...
13 دی 1391

دخترم بزرگتر شده

سلام جیگر مامان جونم 30 ماهگیت مبارک   بله دیروز90.10.10 بود که  شما 29 ماهگی رو تموم کردی و رفتی تو 30 ماهگی و من به خاطر این موضوع دیشب مهمون داشتم و مهمو نمون غریبه نبود دایی نا بودن و مامان شایسته اینا .و خیلی به همه خوش گذشت و البته بیشتر به شما خوش گذشت .راستی یادم رفت بگم من برای دیشب یه کیک کو چولو هم برات پختم مبخواستم شبیه باب اسفنجی بشه ولی شبیه هر چی شد به جز اونی که میخواستم ببخشید اینم عکسش    خیلی خوشحالمکه تو رو خوشحال میبینمو از خدا ممنون که هر   روز شاهد قد کشیدن و بزرگ شدن شما هستم و خیلی خوشحالم که خدای مهربون دختر نازی مثل شما رو به من داده .دوست دارم خیلی زی...
11 دی 1391

مارال در شهر بازی91.10.8

سلام فندق مامان........................... روز جمعه  ما اینجوری شروع شد که صبح خونه بودیم و برای بعد از ظهر  قرار بود بریم شهر بازی .چونبابا جون حسن از چند روز قبل قول داده بود تا ببرتت .خیلی بهت خوش گذشت.البته یه کمی خوابت میومد ولی  حسابی لذتشو بردی و هر وسیله رو 2 با 2با سوار شدی و از قطلر اینقدر خوشت امده بود که فکر میکردی خودت راندگی میکنی و تا مدت دست تو فرمون ماشین و خودتم تکون تکون میخوردی.امیدوازم همیشه همین جوری شاد و خوشحال باشی .من و بابا جونت تمام تلاشمون رو میکنیم که شما راحت باشی. حالا میریم سراغ عکسا...............................هورا مارال جونی   اخی اینجا از استخر توپ خوشت نیومد البته خی...
10 دی 1391

سومین یلدا در شمال

سلام جینگیل مامان امیدوارم همیشه خوب و سالم باشی و همیشه خنده توی چشات برق بزنه یلدای که گذروندیم سومین یلدای شما بود .یلدای اول شما 4 ماهو 20 روزت بود که خیلی کوچولو بودی وچیزی از یلدا نمیدونستی .یلدای دوم  همین طور ولی این یلدا برات همیشه تو خاطرت میمونه .اخه ما  از قبل با آقا جونینا قرار گذاشته بودیم بریم ولی چون برای اعظم چون میخواستن شب چله ای بیارن آقا جونینا و بقیه نیومدن وفقط منو شما و بابا جون و عمه کبری راهی آسنانه شدیم و قرار شد بقیه فردا بیام .خیلی تو راه خوش گذشت و اصلا گذشت زمانو متوجه نشدیم وقتی راه افتادیم ساعت3 بود وو بعد از کلی نگه داشتن تو راه ساغت 8.30 رسیدیم و رفتیم شام رو تو هتل خوردیم و بعد راهی ویلا شدیم...
7 دی 1391

مارال وجایزه های جدیدش

سلام دخمل نانازم یلدات مبارک عشقم دوستای خوبم لیدای شما هم مبارک .ببخشید دیر تبریک گفتیم معذرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت خوب حالا بریم سراغ دختر عزیزتر از جونم.تازگیا با نمک ترین فرد فامیل شدی فوق العاده ببا هوشو از نظر من با حافظه بسیار قوی که به راحتی همه چیز رو یاد میگیری و میتونی حفظش کنی به خاطر همین جایزهای زیادی گرفتی این کتابای قشنگ رو عمه کبری برات خریده(شادی کوچولو که خیلی هم برای شما اموزنده بوده )چون تونستی فصلها رو میوهارو شغلها رو وحیونارو یاد بگیری)(     این دفتر نقاشی  و مداد جادویی رو مامان شایسته برات خریده .چون دختر من یاد گرفته اماما رو تا امام 5 بشموره ......................آفرین به د...
3 دی 1391

اتل متل توتوله

  سلام جیگر مامانیییییییییییییییییییییییییب میخوام بگم از شعر خوندنت .ولی ببخشید که دیر به دیر میام اخه شما نمیزاری وقتی بیداری.الانم که میبینی اومدم شما خوابی اخه امروز زود بیدار شدی تعجب نکن اینقدر ناز میخونی اوایل خیلی خوب بلد نبودی ولی الان خودتکامل این شعرو میخونی تازه حتما باید پاتم دراز کنی به خدا دلم ضعف میره میخونی حالا با هم دوباره میخونیم ولی اون موقع هایی رو که بلد نبودی مامان: اتل متل مارال:توتوله مامان :گاو حسن مارال :چی جورش مامان:نه شیر داره مارال:  پستی مامان:گاوشو بردن مارال:هدستون مامان:یک زن کردی مارال:بستی مامان:اسمشو بزار مارال:امزی مامان:دور کلاش مارال :گمزی ما...
25 آذر 1391

مارال واحوالات محرم91.9.13

سلام عشق مامان. وسلام دوستای خوبم دلم براتون تنگ شده بود .....بازم سلام قربونت دخترم برم که رفته تو 29 ماهگی ..... اول 29 ماهگیت رو بهت تبریک میگم خوب مارال قشنگم ببخشید دیر اومدم اخه بازم این کامپیوتر خراب بود به خدا . داشتم میمردم که نمیتونستم از کارات و عکسات  بگم .ولی اومدن تا بگم چه قدر نازیو چقدر شیرین زبون    . خوب اول از محرم بگم که امسال برای شما لباس سقا گرفته بود که البته خودت میگفتی لباس امام حسینی پوشیدم الهی دوررت بگردم .راستی یادم رفت بگم که بابا حسن جون چند ساله که تو هیئتشون روز عاشورا سقا میشه که من خیلی دوست دارم و امسالم که خیلی بیشتر برام شیرین بود که دو تا سقا داشتم .الهی من قربون دوتات...
13 آذر 1391

مارال و علاقه زیادش به پتو91.8.29

سلام جیگرم خوبی دختر نازم . تمام زندگیم .الان شما تو 28 ماهگی هستی .ومن از این به بابت خوشحال به خاطر این که فهم و درکت بیشتر از این سنه و من از این بابت از خدای خودم ممنونم الان وقت زیادی ندارم چون میخوام شما رو ببرم حموم فقط چند تا عکس از شما میزارم تا همیشه اینجا برات بمونه تا وقتی بزرگ شدی بدونی که چقدر به پتوت علاقه داشتی و به کسی نمیدادیش     عکس های 28 ماهگی مارال ...
29 آبان 1391