مارالمارال، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

* مارال فرفری *

علت تاخیر این مدت

سلام به دختر از گل بهترم  دختر عزیزم ببخشید که مدتی نتونستم تو وبلاگت چیزی بنویسم چون نت نداشتم ولی هر لحظه بزرگ شدن وشیرین زبونیات از ذهن من و بابا حسنت بیرون نمیره،راستی امروز خونه بابا ایوب اینا نذری آش داشتن فقط یادمون رفت عکس بندازیم فقط اینو بگم خیلی بهت خوش گذشت ،کلی شلوغ کردی وکمک کردی،بهم ریختی. تازه مهمترین اتفاق این بودکه با موندن ما اونجا رابطه شما با مامان صغری خیلی عالی شده بود و همه از این اتفاق خوشحال بودن. راستی مارالی مامان میتونم به جراعت بگم که کاملا خوب صحبت میکنی و واقها مودب و من وبابا حسن از این بابت خیلی بهت افتخار میکنیم و خیلی خیلی دوست داریم. وبهت قول میدم در اصرع وقت میام و عکسای خوشکلت رو میزام . ...
11 دی 1392

مارال جونی در محرم امسال

الهی مامان فدات امسال هر کاری کردم لباس مخصوص محرمت رو نپوشیدی منم زیاد اصرار نکردم . الهی دورت بگردم اینجا با امیر علی  که دوسش داری  تقاضا کردی تا عکس ازت بگیریم قربونت بشم که عاشق عکس انداختنی جونممممممممممممممممممم اینجا یه لحظه که غافل شدم دیدم با امیر علی رفتی از یه نفر یه تبل رو گرفتید و با هم افتداید به جونش اینقدر خندیده بودیم که چی بگم به خدا که شیرین زبونید..................... ...
24 آبان 1392

خواب راحت یعنی این

سلام به روی ماهت گل دختر مامان امروز خیلی خسته شدی امروز از صبح زود بیدار شدی و رفتیم خونه مامان شایسته وحتی صبحانه رو اونجا خوردیم.به شما که خیلی خوش گذشت اول که سی دی گذاشتی و بعد از  اون هم کلی با وسایلات بازی کردی تا این که رفتی خونه پرنیا.اونجا اینقدر بهت خوش میگذشت اولا به من گفتی نگران نباش زود میام تا وقتی اومدم دنبالت نیومدی تا حوالی ساعت 5 با خاله و پرنیا  اومدید .تا چند ساعت هم با هم بازی کردید تو اطاق دایی علی .تا این که یه دفعه صداتون بلند شد ماهم تو تراس بودیم .من که دویدم اومدم پیش شما و قهمیدم قضیه دعوا این بوده که تو خاله بازی پرنیای طفلکی همش مامان بوده و دوست داشته این دفعه بچه باشه ولی تو قبول نکردی و دعو...
23 مهر 1392

مارال و حس عکس انداختن

سلام شیرین زبون مامان ...............................یک عالمه بوسه به دختر مو فرفری خودم به خدا شیرینی زندگیی ....... به خدای مهربون قسم که وقتی صدات تو ی خونه نمیپیچه تمام غمای دنیا میاد به سرم به خدا قسم با تو زندگی معنی داره ....حتی با تمام شیطونیات به خدا قسم بزرگترین هدیه هستی من با تمام وجود دوستت دارم ...حتی زمانی که منو مجبور میکنی ازت عکس بندازم ...
21 شهريور 1392

ما اومدیم

سلام به دختر نازم .سلام به تمام دوستای عزیزم ببخشید تو رو خدا اینقدر سرم شلوغ بود درگیر  بودم به خدا دخمی نانازم .شرمنده مامانی اخه اقا جونینا همه گی رفتن مکه .واز طرف دیگه به خاطرتعمیرات خونه  اقا جونینا یه کمی که نه خیلی زیاد درگیر بودیم بازم معذرت. حالا از چی بگم به خدا یه دختر خانوم شدی خیلی ماهی .کاملا فهمیده شدی .البته تازگیا خیلی  حساس شدی اصلا نمیشه بهت حرف زد سریع قهر میکنی و داد میزنی به من نگید یا منو دعوا نکنید . الهی فدا خیلی عالی نقاشی میکشی ............ووووووووووحتی خیلی عالی تو ظرف شستن به من کمک میکنی .تازه علاقه شدید به کارتون دیدن پیدا کردی و شب تا صبح میگی سی دی بزار و کار ما شده فقط سی دی خریدن .کارت...
20 تير 1392

روز پدر مبارک

سلام . سلام من  و مارال عزیزم به تنها مرد مهربان دنیا . منو دخترم از همین جا از بهترین بابای دنیا  و بهترین همسر دنیا به خاطر تمام زحماتش ت شکر میکنیم و این روز زیبا رو بهش تبریک میگی ...
4 خرداد 1392

وضعیت جسمی مارال خانوم

سلام به دختر از گل بهترم . الهی منم فدات اینقدر ناز شدی به خدا .......... توپول قلقلی مامانی . همه چی رو خدا رو شکر از هر غذایی میخوری و باهاش مشکلی نداری.ومن خیلی خوشحالم  اولا که رفتی تو ٣٣ ماه .واز نظر جسمی خوب هستی یعنی وزنت ١٦.٣٠٠ که میزونه بعدم قدت ٩٤ بود که دو سانت دکتر گفت کوتاه که اونم با زینک پلاسی که دکتر داد گفت درست میشه و از این بابت واقعا خوشحالم .امیدوارم که بازم همین طور تا اخر خوب باشه وهیچ مشکلی نداشته باشی .... خیلی خیلی دوست دارم اینم عکس زیبای مارال جون ...
17 ارديبهشت 1392

سرگرمی های روزانه مارال در خانه

تاپ بازی که خیلی شما دوست داری یاد روزای کوچیکیت بخیر تو این تشک میخوابیدی و بازی میکردی الانم با عروسک های مورد علاقت خوابیدی ی نفس من مشغول کارتون دیدن ..افرین که همیشه از عقب نگاه میکنی ............. این به قول خودت جاشا بازی با توپولوهاواین عروسکو خیلی دوست داری  اعظم جون برات خریده. ودر نهایت جیگز مامان اروم میخوابه .خیلی ناز میخوابی به خدا.خیلی دوست داریم خیلی خیلی ...
11 ارديبهشت 1392