مارال در شهر بازی91.10.8
سلام فندق مامان...........................
روز جمعه ما اینجوری شروع شد که صبح خونه بودیم و برای بعد از ظهر قرار بود بریم شهر بازی .چونبابا جون حسن از چند روز قبل قول داده بود تا ببرتت .خیلی بهت خوش گذشت.البته یه کمی خوابت میومد ولی حسابی لذتشو بردی و هر وسیله رو 2 با 2با سوار شدی و از قطلر اینقدر خوشت امده بود که فکر میکردی خودت راندگی میکنی و تا مدت دست تو فرمون ماشین و خودتم تکون تکون میخوردی.امیدوازم همیشه همین جوری شاد و خوشحال باشی .من و بابا جونت تمام تلاشمون رو میکنیم که شما راحت باشی.
حالا میریم سراغ عکسا...............................هورا مارال جونی
اخی اینجا از استخر توپ خوشت نیومد البته خیلی دوست داشتی ولی چون فضا کمی سرد بود نتونستم پالتوتو در بیارم اینجوری هم تو توپا داشتی در از جون خفه میشودی به خاطر همین سریع اومدی بیرون.
اینجام از بابا جون خواستی باهات عکس بندازه .......الهی فدای هر دوتون شم
اینم قشنگ ترین بابا دنیاست که عاشقشیم
بابا یکی نیست بین حسن جون بگه شما که خودت خدایییییییییییییییییییییییی عصابی
دوستت داریم به عالمه هر چی بگم بازم کمه