مارالمارال، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

* مارال فرفری *

قشنگترین چیزها

سلام به قشنگترین هدیه خدا سلام به میوه عمر من                                                                                  سلام به ثمره عشقمون   دختر عزیز تر از جان امروز میخواستم برات چند تا عکس از چیزای جالب بزارم میدونی یکیش چی ؟ الان خودت میبینی دیدی این نافت .تقریبا 7 روزه بودی که افتاد ومن خی...
3 تير 1391

یادی از حاملگی

  دختر قشنگم .عزیز دلم امروز داشتم کشو ها رو تمیز میکردم چشمم افتاد به برگه های بیمارستان و   سونوگرافیا.نمیدونی اون روزا چقدر برای من دلنشین بود. دوست داشتم دائم برم سونو تا شما فرشته   کوچولومو ببینم .تازه گاهی اوقات باباجون حسنتم میومد ونمیدونی با چه لذتی تو رو نگاه میکرد.یادش بخیر   وقتی میرفتم و هر روز بزرگ شدنتو میدیدم .اشک تو چشام جمع میشد .میدونی چی؟ تو اینقدر بچه   آرومی بودی که من برا سونوگرافی اصلا استرس نداشتم چون تو حالت خوب بودو من فقط میرفتم تا تو رو   ببینم . حالا چند تا از اون برگه های قشنگ رو برات میزارم   جیگر مامان شما  اینجا خیلی کوچولو بودی 6 هفتت...
29 خرداد 1391

کارهای مورد علاقه مارال

  سلام دختر قشنگم .سلام تمام هستی مامان    امروز میخوام برات از شیطنت یا بهتر بگم چیزایی که از اول دوست داشتی و تا الانم ادامه داشته بهت بگم   تو از همون اول از داخل ماشین یا بهتر بگم از فرمون ماشین یا سویچ یا ضبط ماشین خوشت میومد و حتی   داخل ماشین مثل لا لای بود برات البته این اخلاق به باباجونت رفته چون هر دو تاتون وقتی داخل ماشین   میشنید میخوابید     [جیگر مامان از همون اوایل علاقه خاصی به کیبرد یا موس داشتی وقتی میرفتیم خونه آقا جون بیچاره عمه هارو دیونه میکردی البته الانم همین طوری.....     از همون اول تا همین الانم علاقه زیادی به پوسیز(کلاه گ...
29 خرداد 1391

بله برون عمو عباس

سلام خوبید دوستای خوبم اینقدر خسته اما پاهام داره میترکه . امروز بله برون عمو عباس بود خیلی بهمون خوش گذشت البته به مارال خوشگلم هم خیلی خوش گذشت .جیگرم که همش با انی (امین. بچه جاری رویا جون) بازی میکرد منم که خودتون میدونید باورتون نمیشه موزیک در حد بنزززز بود  تازه آهنگ مورد علاقه مارالم یعنی ناری ناری هم اونجا بود مارال قشنگم هم یه قرای میداد ومیرفت همه خواهر شوهرام هم خوشگل شده بود البته منم همین طور راستی اعظم جونم (جاریمو میگم )خوشگل شده بود البته عباس جون خوشگلتر .......نخندیدا چون ما قوم دومادیم همه چی خیلی ابرومندانه برگزار شد و همه خیلی بهشون خوش گذشت البته این نکته رو فراموش نکنید که به عباش جون و اعظم ج...
27 خرداد 1391

شبی زیبا و شاید خنک

سلام شب به خیر نمیدون حال شما چطوره من که خسته ام چون عصری با مادر شوهرم رفتیم بیرون تا پارچه بخریم و البته خریدیم چه پارچه های تا زه بگما مارال  خوشگله رو گذاشتیم پیش عمه فاطمش   خدا خیرش بده و گرنه با گل دخترم نمیشد   اینم برا مارال گلی یه نی نی قشنگ راستی یادم رفت بگم حسن جون رفته کولررو درست کنه دعا کنید درست بشه  مارال جیگرم هم داره کارتن بره ناقلا رو میبینه خیلی دوستون دارم ........................................... شب بخیر     ...
30 ارديبهشت 1391

امروز هم یکی از روزهای خدا

سلام امروز که از خواب بیدار شدم خدا رو شکر کردم که زنده ام و میتونم یه روز  دیگه با حسن جان و دخترم  زندگی کنم.ما هر روز که از خواب پا میشیم حسن جون نیست و رفته سر کار .امروزم  مثل روزای دیگه کمی  با هم بازی کردیم و  مارال بلا تمام دستاشو با خودکار نوشته بود  تازه اون به من اخم   م ن بعدازظهر ها نمی خوابم کارامو انجام میدم و استراحت میکنم  تا مارالی بیدار شه الانم جیگر مامانی بعداز نهار خورد ن خوابیده امیدوارم خواب های خوب ببینی   مامانی و بابای خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارن   با اومدنت به زندگیمون شادیمون رو چند صد برابر کردی  ...
30 ارديبهشت 1391

خاطرات 1 تا5 ماهگی دخملم

سلام می خواستم براتون از روزای اول بدنیا اومدن مارالللللللللللللللللللللللللللللللللل جونممممممممممممم بگم .گل دخترم تا ماه اول و حتی ماهای بعدی هم هیچ اذیتی نداشت چون هم خوب می خوابیدو خیلی هم گریه نمی کرد ماه اول برا چکاب بردم پیش اقای دکتر عبدالوهاب(متخصص کودکان)گفت خیلی عالی وزنش4400 و قدشم50 سانت بود و شیر خودمم می خورد وتا 5 ماهگی هیچ مشکلی نداشت فقط بعضی اوقات شیر با لا می اورد  .منم زود بردمش پیش دکترش (البته در تاریخ89/10/25)اونم گفت مارال جونم رفلکس معده داره و باید دارو بخوره منم خیلی ناراحت شدم ولی وقتی داروهارو دادم خدا رو شکر خوب  شد ...
28 ارديبهشت 1391

دوره شیرین بارداری

سلام به تمام مامانای ناز می خواستم از دوره شیرین بارداریم بگم  . ولی قبلش بگم که من و حسن جون که تمام  زندگیم  خودمون خواستیم که بچه دار بشیم  من توی بارداریم اصلا  ویار نداشتم  تازه اینقدر حالم خوب بود که تا ماه اخرم مسافرت رفتم .با این حال که میگن مادر دختر زشت میشه من خیلی هم خوشگل  شده بودم .تازه اینم جالب که عروسی عمه رویا 5 روز قبل از بدنیا اومدن مارال بود که یادم نمیره وقتی مارال تو شکمم بود میگفت یا قبلش بیرون بیا یا بعدش...............................             تا اینکه من توی بارداریم یعنی8 ماهگی با عمه رویا و عمه کبری و مادر و پدر جون مار...
27 ارديبهشت 1391
1