شیرین کاری های جدید مارال91.7.14
سلام به دختر شیرین زبونم خوبی گل دخترم الان که دارم اینا رو مینویسم شما و بابا حسن جون خوابید . الهی دورت بگردم اخه خسته شدی به خدا امروز شام خونه اقا جون ایوب بودیم چون عمه رویا هم اونجا بود و قرار بود کارتهای عروسی عمو عباس رو مرتب کنن. شما هم دیگه هر چی از شیطنتت بگم کم گفتم این بخشو باید اختصاص بدم که عمه مینا بگه ولی چون قرار من بنویسم . دارم میگم . اول از همه تا رسیدیم یه جنگو جدل با عمه مینا داشتی ........که حتی اینا هم شیرینه..خراب کاری که میکنی میگی ببخشید معزرت میخوام.....به خدا بلای بلااااااااااااااااااااااا دوم این که تا اومدیم شام رو بیاری...