امروز هم یکی از روزهای خدا
سلام امروز که از خواب بیدار شدم خدا رو شکر کردم که زنده ام و میتونم یه روز دیگه با حسن جان و دخترم زندگی کنم.ما هر روز که از خواب پا میشیم حسن جون نیست و رفته سر کار .امروزم مثل روزای دیگه کمی با هم بازی کردیم و مارال بلا تمام دستاشو با خودکار نوشته بود تازه اون به من اخم
من بعدازظهر ها نمی خوابم کارامو انجام میدم و استراحت میکنم تا مارالی بیدار شه الانم جیگر مامانی بعداز نهار خوردن خوابیده امیدوارم خواب های خوب ببینی
مامانی و بابای خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارن
با اومدنت به زندگیمون شادیمون رو چند صد برابر کردی نازنین مامان دوستت دارم بوس بوس بوس................................................
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی