مارالمارال، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

* مارال فرفری *

مسابقه

سلام به تمام دوستای خوبم مارال جون تو مجله سیب سبز شرکت کرده  ممنون میشم کد 108 رو به شماره 300023052 اس مس کنید خیلی ممنون از همرایتون دوستون دارم یه عالمه   ...
19 شهريور 1392

مسافرت شمال

سلام به روی مهت عزیز دلم دختر نازم هفته گذشته ما با عمه جونا رفتیم شمال خیلی خوش گذشت به شما که بیشتر از همه خوش گذشت الهی مامان فدات عاشق شنا کردن شده بودی با زور  حسن جون شما رو از اب میورد.تو تمام مدت که اوجا بودیم سحر خیز شده بودی و بیدار که میشدی اول از همه میرفتی سراغ عمه کبری اخه عمه جونت خیلی هواتو داره .اونم که بیدار میکردی میرفتید مرغ و خروس میدیدو بعد میومدید برا صبحانه .خلاصه مسافرت خوبی اینم شما و عمه کبری .که خیلی خیلی دوست داره بقیه عکسا رو اگه دوست دارید ببینید برین ادامه مطالب........ ...
15 شهريور 1392

مارال در هوای پاک

سلام به روی ماهت و سلام به تمام دوستای عزیزم خیلی ممنون که جویای حال ما بودید   مامان جون  به خدا شرمنده نت خراب بود نمیشد بیام ولی دیگه درست شد .هورا....................... خوب حالا از کجا شروع کنیم...................... ..............فهمیدم چند روز ÷یش منو شما از خونه زدیم بیرون و البته به خواسته شما راهی پارک  شدیم .خیلی هوا عالی بود البته اینقدر که شما حول بودید از ساعت ٥ رفتیم بیرون .به خدا هیچ کس نبود به غیر منو و شما و صد البته افتابم میزد درست فرق سرمون .اینقدر گرم بود که خدا میدونه .خلاصه یه جایی نشستیم و بساتمون رو پهن کردیم قربونت برم که هر چی خوراکی ببریم باید اولا همه اونارو بخوری بعد ...
6 شهريور 1392

تولد 3 سالگی مارال جون

سلام به روی ماهت   به چشمون قشنگت دختر عزیزم ...ببخشید که دیر به دیر میام .یه کمی سرمون شلوغ بود و یه یه دلیل بزرگش هم این بود که لبت تاب همهیونیمون ویروسی شده بود ............. معذرت معذرت ............................... دختر عزیزم امروز اومدم تو وبلاگ قشنگت از این دور دورا تولدت رو بهت تبریک بگنم ...........حالا داد میزنم میگم با بابا حسنت میگیم..................... تولدت 3 سالگیت مبارک   دختر عزیزم امسال من و شما با هم تصمیم گرفتیم که تولد 3 سالگیت با تم زنبور باشه .خیلی خوب بود به خدا تو اون لباس مثل عروسک شده بودی.خیلی خیلی ریبا همه میگفتن .من و بابا حسن با دیدن شما تو اون لباس ....بزرگ شدنت ...
14 مرداد 1392

ما اومدیم

سلام به دختر نازم .سلام به تمام دوستای عزیزم ببخشید تو رو خدا اینقدر سرم شلوغ بود درگیر  بودم به خدا دخمی نانازم .شرمنده مامانی اخه اقا جونینا همه گی رفتن مکه .واز طرف دیگه به خاطرتعمیرات خونه  اقا جونینا یه کمی که نه خیلی زیاد درگیر بودیم بازم معذرت. حالا از چی بگم به خدا یه دختر خانوم شدی خیلی ماهی .کاملا فهمیده شدی .البته تازگیا خیلی  حساس شدی اصلا نمیشه بهت حرف زد سریع قهر میکنی و داد میزنی به من نگید یا منو دعوا نکنید . الهی فدا خیلی عالی نقاشی میکشی ............ووووووووووحتی خیلی عالی تو ظرف شستن به من کمک میکنی .تازه علاقه شدید به کارتون دیدن پیدا کردی و شب تا صبح میگی سی دی بزار و کار ما شده فقط سی دی خریدن .کارت...
20 تير 1392

روز پدر مبارک

سلام . سلام من  و مارال عزیزم به تنها مرد مهربان دنیا . منو دخترم از همین جا از بهترین بابای دنیا  و بهترین همسر دنیا به خاطر تمام زحماتش ت شکر میکنیم و این روز زیبا رو بهش تبریک میگی ...
4 خرداد 1392