مارال و تشکر از بابا91.8.24
سلام مارال جونم
ببخشید که دیر به دیر میام معذرت میخوام
دیروز منو شما خیلی دیر از خواب پاشودیمو وقتی بیدار شدیم .شما تا دوربین رو رو اپن دیدی خیلی خوشحال شده بودی .اخه دیروز بابا حسن برامون یه دوربین خیلی خوب خریده .که شما تا از من شنیدی که بابا حسن خریده تلفن رو برداشتی گفتی زنگ بزنیم بابا .منم شماررو برات گرفتم .
سلام بابا حسن خوبی استه نباشید مرسی ممنون ممنون که برامون دوربین خریدی .اینقدر قشنگ و شیرین از حسن جون تشکر کردی که من حالشو برم به خدا .خیلی مودبی به خدا این کاراتو خودم و همه تحسین میکنم
.خلاصه صحبتمون که با بابا تموم شد دیدم کلی بهمون زنگ زده بودن .اولی مامان شایسته بود که میخواسته بگه بریم خونشون چون فائزه اومده بود اونجا که شما با شنیدنش کلی خوشحال شدی .
دومی هم عمه کبری بوده که میخواست بریم خونه عمو عباس چون اعظم جون زحمت کشیده بود ونهار پخته بود نگو به ما هم گفته بود ولی ما چون به مامان شایسته قول داده بودیم نتونستیم بریم خونه عمو عباس .که من از همین جا از اعظم جون معذرت خواهی میکنم.خلاصه بعد از کلی بازی با فائزه اونا رفتن و ما هم شام رو خونه مامانینا خوردیم و اومدیم خونمون
اینم از وقایع دیروز خیلی دوست دارم
چون فسقلی مامانی به خدا