مارال و قصه گفتناش91.8.20
سلام مارال جونم ..
.امیدوارم همیشه مثل امروزی که دارم برات مینویسم خوب باشی
خوب بودن تو دعای هر روز منه .........................
شیرین ترین دختر دنیایی به خدا .نه فکر کنی چون مادرتم میگم همه میگن حتی غریبه ها .
از کجا برات شروع کنم .یه کم فکر کنم ؟.بلهههههههههههههههههه
میخوام از قصه گفتنات بگم که خیلی شیرینه ................حالا گوش بده تا جونم برات بگه؟
هر شب که میخوام بخوابیم شما عادت کردی باید پیش منو بابا جون بخوابی .خوبیدن
از اینجا شروع میشه که منو بابا جون به شما شب بخیر میگیم
و شما هم طبق روال میگی مامان معصوم .بابا جون حسن تب بخیرو بلا فاصله بعد میگی
دیدی چی یادم رفت بوس شب .الهی فدات شم بوساتم قشنگه
اینقدر باهوشی به خدا تازه قصه شروع میشه
اوایل من به شما قصه میگفتم از شنگول بگیر تا قصه مارال
قصه دختر دایی و چوپان دروغ گو
ولی حالا شما میگی به این روایت
یکی بود زیر گنبد کبود کسی نبود یه مامان بزه بود با شنگول و منگول و حبه انگور.آقا گرگ میاد تق تق تق کی کی در میزنه
منم منم مادرتون حام اوردم براتون
مامانمون نیست قصه ما سر رسید کلاغ به خونه رسید
دوست داریم به خدا
بازم میام با بهت میگم تو شیرین ترینی به خدا