چهار شنبه 91/3/17
ما دوشنبه رفتیم خونه پدر شوهرم تا کادوی روز پدر رو بدیم من برای باباجون یه بلوز سفید خریدم تا امشب برای خواستگاری عباس جون بپوشه.و یه جعبه شیرینی تر.جاتون خالی شام اونجا افتادیم و مامان جون چلو گوشت گذاشته بود خیلی هم خوشمزه بود
شامو که خوردیم من از مینا جون خواستم موهامو رنگ بزاره اونم قبول کرد حدودای ساعت١ کارم تموم شد و اومدیم سمت خونه دخملمم خیلی خوابش میومد و کلی گریه میکردحسن جونی هم بردش یه اب میوه خرید تا رضایت داد اومد خونه بعدشم با یه بدبختی خوابوندمش
منم یه کم گرد گیری کردم و خوابیدم
دیروزم کادوی بابامو بردیم البته پول دادم و مامانم هم شام مرغ گذاشته بود
راستی حسین (داداش بزرگم)و فریبا جون(زن داداشم )هم اونجا بودن و اونام پول دادان شب خیلی خوبی بود کلی خندیدم .
باورتون نمیشه مارال یاد گرفته به بچه ها میگه بچه یاااااااااااااا
الهی مامان فدات شه .جیگر مامان .شیرین زبونم
راستی یادم رفته بود بگم به حسن جونی کادوی روز مرد چی خریدم البته اینا در برابر خوبیای حسن جونی خیلییییییییییی کمه ولی اینارو از من و دخملت قبول کن عشق زندگیم
خیلی دوستت داریم بوس بوس بوس
اینم یه عکس خوشمل از مارال خودم الهی فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت