مارالمارال، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

* مارال فرفری *

سلام به تمام فرشته های کوچولو به وبلاگم خوش آمدید

معذرت خواهی بزرگ

سلام به تمام دوست جونا ببحشبد که این مدت نبودم وجویای احوالتون نشودم به خدا یه سری مشکلات داشتم. ولی الان اومدم از همین به تنها دخترم مارال جون تولد 4 سالگیشو تبریک بگم خیلی دوسش داریم به خدا خانم شده .فعلا بای
10 مرداد 1393

علت تاخیر این مدت

سلام به دختر از گل بهترم  دختر عزیزم ببخشید که مدتی نتونستم تو وبلاگت چیزی بنویسم چون نت نداشتم ولی هر لحظه بزرگ شدن وشیرین زبونیات از ذهن من و بابا حسنت بیرون نمیره،راستی امروز خونه بابا ایوب اینا نذری آش داشتن فقط یادمون رفت عکس بندازیم فقط اینو بگم خیلی بهت خوش گذشت ،کلی شلوغ کردی وکمک کردی،بهم ریختی. تازه مهمترین اتفاق این بودکه با موندن ما اونجا رابطه شما با مامان صغری خیلی عالی شده بود و همه از این اتفاق خوشحال بودن. راستی مارالی مامان میتونم به جراعت بگم که کاملا خوب صحبت میکنی و واقها مودب و من وبابا حسن از این بابت خیلی بهت افتخار میکنیم و خیلی خیلی دوست داریم. وبهت قول میدم در اصرع وقت میام و عکسای خوشکلت رو میزام . ...
11 دی 1392

مارال جونی در محرم امسال

الهی مامان فدات امسال هر کاری کردم لباس مخصوص محرمت رو نپوشیدی منم زیاد اصرار نکردم . الهی دورت بگردم اینجا با امیر علی  که دوسش داری  تقاضا کردی تا عکس ازت بگیریم قربونت بشم که عاشق عکس انداختنی جونممممممممممممممممممم اینجا یه لحظه که غافل شدم دیدم با امیر علی رفتی از یه نفر یه تبل رو گرفتید و با هم افتداید به جونش اینقدر خندیده بودیم که چی بگم به خدا که شیرین زبونید..................... ...
24 آبان 1392

خواب راحت یعنی این

سلام به روی ماهت گل دختر مامان امروز خیلی خسته شدی امروز از صبح زود بیدار شدی و رفتیم خونه مامان شایسته وحتی صبحانه رو اونجا خوردیم.به شما که خیلی خوش گذشت اول که سی دی گذاشتی و بعد از  اون هم کلی با وسایلات بازی کردی تا این که رفتی خونه پرنیا.اونجا اینقدر بهت خوش میگذشت اولا به من گفتی نگران نباش زود میام تا وقتی اومدم دنبالت نیومدی تا حوالی ساعت 5 با خاله و پرنیا  اومدید .تا چند ساعت هم با هم بازی کردید تو اطاق دایی علی .تا این که یه دفعه صداتون بلند شد ماهم تو تراس بودیم .من که دویدم اومدم پیش شما و قهمیدم قضیه دعوا این بوده که تو خاله بازی پرنیای طفلکی همش مامان بوده و دوست داشته این دفعه بچه باشه ولی تو قبول نکردی و دعو...
23 مهر 1392

مارال در حال عبادت

به خدا قشنگترین چیزیییییییییییییییییییییییییییییییییی الهی خدا همیشه نگهدار تو باشه فدای رازو نیازت   اینم اخر نماز ............................الهی فدات الهی فدای نماز خوندنت  الهی قربونت بشم که اصلا چادر بهت نمیاد راستی این چادر رو مامان صغری برات خیلی کوچولو بودی خریده بود قربونت برم که قد کشیدی چادر برات کوچیک شده ...
14 مهر 1392

تولد حسن جون

سلام به مهربونترین بابای دنیا  امیدوارم  همیشه سایت بالای سرما باشه  و همیشه  و همه وقت موفق باشی. ما که شما رو دوست داریم ...............................خیلی خیلی اخه مگه میشه چنین همسری و چنین بابایی رو ادم دوست نداشته باشه به خدا که یه دونه ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییی تولد شما رو امشب خونه حاجینا گرفتیم خیلی شب خوبی بودو خوش گذشت .شما امسال شمع 30 سالگی رو فوت کردی .راستی   فقط بدیش این بود که مارال جون و طاها جون  تودت رو خواب بودن.الهی بمیرم مارال جون یه کمی سرما خورده .طفلی بچم از من گرفته  هی گفتم به من نزدیک نشو مگه گوش میکرد.................
1 مهر 1392

مارال و حس عکس انداختن

سلام شیرین زبون مامان ...............................یک عالمه بوسه به دختر مو فرفری خودم به خدا شیرینی زندگیی ....... به خدای مهربون قسم که وقتی صدات تو ی خونه نمیپیچه تمام غمای دنیا میاد به سرم به خدا قسم با تو زندگی معنی داره ....حتی با تمام شیطونیات به خدا قسم بزرگترین هدیه هستی من با تمام وجود دوستت دارم ...حتی زمانی که منو مجبور میکنی ازت عکس بندازم ...
21 شهريور 1392