مارالمارال، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

* مارال فرفری *

چهار شنبه91/3/3

سلام خوبید مارال گلی امروز بر عکس روزای دیگه ساعت9 از خواب پاشد  من که داشتم از خواب میمردم ولی مجبور بودم پاشم اونم با صدای مامان چیش  بیدار شدن کلییییییییییییییییییییییییییییییی خلاصه بعد از کارای  بهداشتی صبحونه  رو اماده کردمو دادم دخملم خورد تو همین حین مامانم زنگ زد گفت بیا برو ولیعصر و یه چیزی رو عوض کن منم گفتم باشه . بعد از جمع  کردن خونه اماده شدیم رفتیم  دختر نازم رو گذاشتم اونجا و رفتم .........کارمو که انجام دادم یه شلوار قشنگم برا مارال خریدم   وقتی اومدم دیدم مارال داره نقاشی  میکشه و به جوجه بیچارشم میگه تو هم بایدنگاه کنی نهار وکه خوردیم البته بدونه مامانیناچو...
4 خرداد 1391

به یاد خدا91/3/3

    دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای کبوتران خانه میریزد! چه بخشنده خدای عاشقی دارم! که میخواند مرا با اینکه میداند گنهکارم! دلم گرم است میدانم بدون لطف اوتنهای تنهایم برایت من خدا رو ارزو دارم. سلام شبتون بخیر دوستای خوبم من دوباره خوابم نمیاد با این حال که خیلی خسته ام چون امروز کلی خونه تکونی کردم حسن عزیزم هم کلی بهم حال داد و شام رو اون پخت.حتما میگید چی (سیب زمینی با رب و سوسیس)خیلی خوشمزه شده بود  شام روکه خوردیم حسن جان  نشت و فوتبال استقلال رو نگاه کرد منم کارامو کردم و بعد با هم نشستیم و ایزل رو دیدیم که دیگه خیلی دارن کش میدن ادم کلافه میشه تو عین حین من ...
3 خرداد 1391

سه شنبه 91/3/2

ُة سلام خوبید منو دخترم امروز که از خواب بیدار شدیم تصمیم گرفتیم با کمک هم خونه رو تمیز کنیم دختر گلم خیلی به من کمک کرد که ازش ممنونم   من  برا نهار تصمیم گرفتم عدسی  بزارم که برا دخترم مقوی و کلی اهن داره بماند که خیلی هم دوست داره راستی تو این بین مامان شایسته هم اومد خونمونو برامون ماست و تخم مرغ محلی اوردو من اب طالبی اوردم خوردیم ولی خوب زود  رقت  چون باید نهار اماده میکرد تو این حین  منم از مارالم عکس انداختم که میبینید   راستی یادم رفت یه چیز جالب براتون بگم حسن جون چند روز پیش چند تا طالبی خریده بود. اون موقع من تو اطاق...
2 خرداد 1391

ولیمه خاله حمیده

شبتون بخیر خوبید .................................     امروز ما رفتیم شام خونه خاله حسن جون کلی اونجا بهمون خوش گذشت     همه بودن دختر قشنگم هم یه لباس خیلی خوشگل پوشیده بود   اینم عکسس لباسش ...................... بعد یادم رفت بگم که چه قدر عمو عباس مارال رو اذیت کردیم ..................چون قراره عروسی کنه   خلاصه خیلی خوش گذشت امیدوارم زیارت خانه خدا قسمت همه شما بشه       مارال و کتاب خواندن اخر شب جیگر مامانی وکلبه کوچکش   عسل مامان و خستگی بعد از میهمانی شبتون ...
2 خرداد 1391

بی خوابی در شب

سلام شب بخیر دوستان عزیز الان تو این ساعت من اصلا خوابم نمیاد البته دو تا بجه هام خوابن (تعجب نکنید منظورم  مارال جون و عشقم حسنه)البته  یک ساعت پیش داشتم  لباسارو جمع می کردم چون حسن جون ما رو شب  شام برد بیرون جا تون خالی کباب خوردیم و کارم که تموم شد دیدم خوابم نمیاد گفتم به شما سر بزنم                                                                                                 &n...
1 خرداد 1391

یکشنبه 91/2/31

امروز  برای من روزی بود که خدای کریم و مهربون بازم به من  فرصت  زندگی کردن در کناره عزیزان رو داد من امروز بعد از تمام کاره شخصی  خودم و شکر پارم .مارال گوگولی رو اماده کردم تا بریم خونه مامان شایسته . اینم عکسش که تو پله نشته منتظر من................................. الهی دورت بگردم زندگی من........................................... مارال منتظر.................................... مارال عصبانی...................... دیدید چه قدر عصبانی خوب من رفتم چون میخوام برم خرید ومارال جونمو ببرم پارک  عصرتون بخیر بای بای بای ...
1 خرداد 1391

شیطنت مارالی قبل از خواب

سلام شب خوش اینم دختر ماست دیگه هر چی جدید براش بخری با همون باید عکس بندازه   واین هم جیگرم........................................................در حال خواب که واقعا زیباست............................مثل این نی نییییییییییییییییییییی   مارالم مثل این نی نی همین قدر تکون میخوره مامانی خیلی خیلی دوست داره..................................................... .   شب خوش................................. ...
1 خرداد 1391